دل نوشته

نامه بی جواب 14

سلام عزیز دل،

باز هم من هستم، همان دلتنگ همیشگی. مدتی بود طولانی که دیگر نمی نوشتم؛ راستش را بخواهی دیگر دل و دماغ نوشتن ندارم. هر چه با خودم کلنجار رفتم دل می خواست اما تو گویی دست میلی نداشت. حق هم دارد، آخر، این همه قلم فرسایی، آخرش چه؟

امروز اولین برف در تهران بارید، خاطرت هست آن روز سرد زمستانی سال 79 که اولین برف، تهران را سپید پوش می کرد، تمام مسیر را از خیابان تخت طاووس تا چهار راه قنات پیاده آمدیم؟چقدر خندیدیم. تمام عابرین مات و مبهوت به ما نگاه می کردند و ما آلبالو خشکه می خوردیم و از ته دل  می خندیدیم. آه چقدر دور بنظر می رسند روزهای شادی و کامروایی!

یادت هست با هم سر چه چیز صحبت می کردیم؟ نه! حق داری؛ اصلا ً من را یادت هست؟ بگذریم. بحثمان نام بچه هایی بود که قرار بود در آینده ما به دنیا هدیه کنیم. چه نامهایی که نگفتیم! راستی خبرت بدهم، دیگر بچه دار شدن را گناهی کبیره می دانم. آخر به چه رو من و تو باید به خاطر شهوت و خودخواهی خود چند موجود کوچک و بی گناه را به این وادی سرگشتگی بیاوریم که هر روز حسرت و غم گذشته شان را بخورند.حالا مثلا ً ما که در این دنیا هستیم چه تاجی بر سرش گذاشته ایم که کودکانمان؟ این جهانی که همه اش از صبح تا شب باید بدوی، بسازی، تا که خواستی به آرامش برسی باید بروی و زمان هر شادی و استراحت را بر تو حرام می داند، چه ارزشی دارد؟ نه! ما نباید نفرین آنها را برای خودمان بخریم.

باز هم سخنانم تلخ شد. می خواستم بدانی که امروز هم زیر برف از همان خیابان تخت طاووس تا چهار راه قنات آمدم اما این بار بجای خنده، دلم از غمی سنگین آکنده بود. کاش هرگز با تو آشنا نشده بودم تا اینگونه غم بی تو بودن مرا از درون نکاهد. دلم برایت تنگ شده، نمی دانم تو کجایی اما مهم نیست، امروز برف آمد، آنروزهم برف می آمد و سالهای سال برف خواهد آمد اما دیگر هیچ برفی، اولین برف سال 79 نخواهد بود چون دیگر تو را ندارم. می دانم که من در ذهن تو زیر خروارها برف مدفونم اما تو همیشه در ذهن من می درخشی و تا پایان زندگانیم خواهی درخشید.

همیشه عاشق تو

نمایش بیشتر

کیارش هوشمند

وکیل پایه یک دادگستری و استاد دانشگاه، دانش آموخته دانشگاه تهران

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن