دل نوشته

خط خطی های ذهن پریشان من 2

مرگ و من

امشب ای مرگ بر بالین من مهمان باش

سوخت عمر و رفت جوانی، اشک را گو که پنهان باش

جرعه ای نگرفته هنوز ز شوکران این دنیا

زهر تلخ تنهایی دوید در رگهای من، شاهد باش

مرهم هر درد بر دست طبیب است، خدا را مرهمی

زخم و درد ِ دل سوخته را ای مرگ مداوا باش

خواهم که دگر بار نباشم در این گیتی جبار

این قفل بسته را ای مرگ کلید باش

زجر عشق و درد فصل، هر دو جانکاه است، لیک

در فراق عزیزان اشک ریختن سخت تر باشد، اشک فراق عزیزان باش

من نگویم که دگر بار بیایید و ببینید که این سور عروسیست

خواهم که همه خلق جهان آیند و بینند که من  نیستم، لحظه ی خاطره شدنم باش

التماس من مسکین نشنید آن گوش فریبا

لحظه ای بر خاک سرد من ای عشق فریبا باش

شسته ام دست این وادی حیرانی و دل از عشق

من دلبریده و شوریده را ای مرگ پذیرا باش

روزنی بگشای ای مام زمین بر فرزند مسکینت

دست کم چند صباحی تو مرا پذیرا باش

ترسم آخر که روم بهر سعادت به کام دل مرگ

زیر آن خاک دگر هم بشود کاری که آسوده مباش!

20/11/1388

نمایش بیشتر

کیارش هوشمند

وکیل پایه یک دادگستری و استاد دانشگاه، دانش آموخته دانشگاه تهران

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن