دل نوشته

خط خطی های ذهن پریشان من 7

گفتگوی من و دل

– چرا؟

– چرا چی؟

– هیچی…

– عادت کردی حرفاتو بخوری؟

– ها؟

– کجایی؟

– نمی دونم، همین دور و برها

– چی می خواستی بپرسی؟

– به خدا هیچی، ولش کن

– آدم که بی علت نمی گه چرا؟

– خوب من گفتم

– آخه…

– ببین گیر نده، بی خیال، حوصله ندارم

– چرا؟

– چرا چی؟

– هیچی

– صد دفعه گفتمت که یا یه چیزیو نگو به من یا کامل بگو

– اِ….!!!!

– آره

– آخه فکر کردم حوصله نداری

– که چی؟

– که هیچی

– چی می خواستی بپرسی؟

– گیر دادی ها

– خوب بده مهمی برام؟ بده نمی خوام حرفی رو دلت سنگینی کنه؟

– بازم زدی کانال فلسفه بافی؟

– جون من بگو چی می خواستی بپرسی؟

– هیچی بابا… می خواستم بپرسم چرا هر سلامی باید یه خداحافظی تلخ دنبالش بکشه؟

– چون اقتضای هر رابطه ای همینه

– یعنی چی؟

– ببین همه دنیا همینه، مثلا ً یه روز به دنیا می آی می شه همون سلام بعد یه روزم باید ریق رحمتو سر بکشی که می شه همون خداحافظ، این اشکالش چیه؟

– ببین همین سلام و خداحافظی که تو ازش حرف می زنی، تو تنهایی ما اتفاق می افته و هیچکس همراهمون نیست که …

– خوب بهتر، عوضش بعدش می آن می شینن چهل روز تمام راجع بهت حرف می زنن، چلو کباب می زنن تو رگ و کلی هم حال می کنن، راستی تا حالا توجه کردی تو همه عذاها خنده هست؟

– دیدی، بابا تو آدم درد دل نیستی، همه چیو به مسخره می گیری

– خوب بابا، جوش نیار، بگو

– هیچی

– لوس نشو، قول میدم دیگه شوخی نکنم

– اُکی، ببین، وقتی ما تنها بدنیا می آیم و تنها هم می میریم، چرا باید این وسط کسایی رو ببینیم که بهشون دل ببندیم و اونام به ما؟ اصلا ً چرا باید عاشق بشیم؟ اَه… حالم از این عشق بهم می خوره

– چته؟ یواش بابا با هم بریم. بدون عشق زندگی پوچه، فناس، تو یه دلیل بیار که نباید عاشق بشیم

– خوب چون بعد باید دل بکنیم، بعد دلمون می شکنه …

– اما حال قشنگیه

– گور بابای حال، وقتی یه عمری باید بسوزی چه حالی؟ چه کشکی؟ منطق نمی پذیره که واسه یه لحظه خنده، بخوای یه عمر بدبختی بکشی

– باز عاشق شدی؟

– باز لوس شدی؟

– نه جدی می گم، دوباره عاشق شدی؟

– خوب …. آره

– پس بازم این دل هرزت به نگاه یکی گره خورد؟

– نگاه من هرزه نیست، معصومه! نگاه هرزه دل نمی بنده که…

– آره خوب

– نه! من می خوام بدونم کدوم دل هرزه ای هست که با یه نگاه، فقط یه نگاه، دل ببازه؟

– والا چه عرض کنم؟ حالا کی هست طرف؟

– نمی دونم!

– اِ…!!! یعنی چی؟

– نمی دونم دیگه، دیشب خوابشو دیدم، اما صبح که بیدار شدم دیدم بوی عطرش تو اطاقم پیچیده. حالا نمی دونم واقعی بوده یا فقط یه رویا

– ببینم دیشب چیزی خورده بودی؟

– من اصلا ً اهل زهر ماریم؟

– شامت چی؟ سنگین نبود؟

– تو بعد از این همه سال که با منی هنوز نمی دونی من شبا فقط سالاد میخورم؟

– چرا… فیلم چی؟

– نه بابا، حالیت نیس؟ می گم عطرش تو اطاقم پر شده بود…

– اتو متو نزده بودی یادت نیاد؟

– می خوای بگی آلزایمر دارم؟ تو که شاهد بودی همه شب اینجا بودم

– آهان پس با دختر شاه پریون ریختی رو هم. ببینم قدش چه قد بود؟

– قد یه سرو

– چشماش چی؟ چشماش چه رنگی بود؟

– رنگ عسل

– پوستش چی؟ سبزه بود؟ یا سفید؟

– استنطاقم می کنی؟

– نه آخه می گن:” سفید سفید صد تومن، سرخ و سفید صد تومن، حالا که رسید به سبزه هر چی بگی می ارزه”

– باز دلقک بازیات شروع شد؟

– نه به جون تو

– جون همه کست

– تو که می دونی همه کس من تویی، حالا بگو ببینم، یالا

– سفید مثل برف، گونه هاش گل انداخته بود، چشماش جوری به آدم می خندید که آدم قند تو دلش آب می شد، وقتی لبخند می زد انگار همه غصه های دنیا نیست و نابود می شدن، بوی بدنش، وای… تپش قلبمو می شنوی؟

– آره، بگو

– بوی بدنش، مستم می کرد، طعم لباش از صدتا شراب قوی تر بود

– تو که گفتی نمی خوری

– نمی خورم، دلیل نمی شه که ندیده باشم

– جون عمه ات

– جون تو

– برو جون یکی دیگه رو قسم بخور، مگه جون من برگ چغندره؟

– باز …

– باشه، باشه، تسلیم، ادامه بده

– می دونی صداش انقدر گرم و آرامش بخش بود که انگار دارن یه سمفونی باشکوه رو برای تو اختصاصی اجرا می کنن..

– سمفونیش ساخته کی بود؟

– یعنی چی؟

– موزارت؟ بتهوون؟ …

– ببین دیدی گفتم تو اهل درد دل کردن نیستی، من چقدر بد بختم! اصلا ً همش تقصیر توئه

– به من چه؟

– اگه تو نبودی …

– ببین جان من، تو عاشق دختر شاه پریون شدی …

– اصلا ً آره، دختر شاه پریونه، عیبش چیه؟

– دِ… جیگر دختره معلوم الحاله

– واضح بگو

– بابا دختره هر شب با یکیه، چپ و راستم بختشو گره می زنن که چیزی پیدا کنن. صلاح نیست

– می خوای مرهم دردم باشی یا سوهان روحم؟

– آخه…

– آخه بی آخه، عشق که این چیزها حالیش نیس، بعدم کی گفته که دختر شاه پریونه؟ خودت گفتی حالام داری هی مثه کش تنبون کشش می دی

– باشه بابا، من تسلیم

– اصلا ً تو چرا باید همیشه تسلیم شی؟

– چون اینجوری بار اومدم

– یه بارم شده با من مخالفت کن

– آخه، بد بختی اینجاس که منم اون دختر رو دیدم

– ای خائن، تو به من خیانت کردی و بردیش؟

– نه بابا دیوونه، خوب من و تو همیشه با همیم، مگه می شه تو ببینی من نبینم؟

– نه!

– می خوای بیشتر راجع بهش حرف بزنی؟

– آره، می خوام از دیشب بگم، می خوام بقیه عمرم رو توی دیشب سر کنم. آوخ… باد پاییزی از توی پنجره در جریان بود، منم یه سیگار روشن کردم و نشستم کنار پنجره، آهنگ “تو ای پری کجایی” رو تو گرامافون پدر بزرگم گذاشتم، عود لاواندر روشن بود، همه جا پر از شمع بود و … کنار تخت دو نفره ای که همیشه روش تنها می خوابم یه دسته گل رز قرمز بود، نور شمعها و بوی عود و آهنگ روح نواز حس عجیبی بهم می داد، دیدم یهوئکی دلم شراب می خواد، برای اولین بار توی عمرم خواستم یه کم بچشم که، یه صدایی از پشت سرم اومد، اونقدر زیبا بود که سر جام یخ زدم، نمی دونستم باید برگردم یا نه، وقتی برگشتم دیدمش، چقدر رومانتیک بود دیشب…

– حالا چرا داری آبغوره می گیری؟

– بی خیال… دلم هوای لباشو کرد… مهم نیست، اصلاً به من چه که دلم لرزید؟ زندگی باید کرد، بی هیچ هدفی، بی هیچ دلبستگی، کسی چه می دونه؟ شاید یه ثانیه دیگه نباشه، کی اهمیت می ده؟ اصلا ً به کجای این دنیا بر می خوره؟

– بر می خوره… تو زندگی می کنی چون باید به این دنیا میومدیو زندگی می کردی

– یعنی می خوای بگی همش جبره؟

– آره خوب یه جورایی

– پس اختیار چی میشه؟

– مثه شاخه رو سره خر

– دِکی… هم صحبت مارو بپا

– چمه مگه؟

– چت نیس؟ کل هستی رو بردی زیر سوال

– ببین جان من

– نه تو ببین، من عاشق اون دختر شدم و می خوام برم دنبالش، باید یه راهی پیدا کنم که بشه پیداش کنم

– راه نمی خواد که، اون هست، ولی وقتی بهش گفتی عاشقشی، اون چی گفت؟

– یهو برافروخته شد… بلند شد و رفت

– ببین عزیزم اون نمی خواد تو رو

– قبول که عشق به زور نمیشه، اما یه طرفه که میشه، نمیشه؟

– پس تلاش کن نظرشو عوض کنی

– نظرشو؟ چه جوری؟

– خوب محبت کن، بی توقع… آهای چی کار داری می کنی؟ با تویم…هوی یارو چی کار داری می کنی؟

– به تو چه؟

– مربوطه… اگه این کارو بکنی به منم آسیب می رسه

– زندگی بدون اون معنی نداره

– خوب یکی دیگه، چیزی که ریخته دختره

– نه! اون یه چیز دیگس

– چه چیز دیگس، برو عقب می افتی ها، همه رو بد بخت می کنی

– مگه نگفتی زندگی هم سلام و خداحافظه؟

– من نفهمی کردم، شما به دل نگیر

– مگه نگفتی این دنیا همش جبره؟

– شکر زیادی خورد، من که نیچه یا دکارت نیستم، بی خودی به حرفم گوش دادی

– نه می خوام برای یه بارم شده با اختیار خودم یه کاری بکنم

– بابا گه خوردمو واسه همین جاها گذاشتن، خوردم، من خوردم اصلا ً فاضلاب ایرانو با نی سر کشیدم، برو عقب… برو عقب دیوونه ی روانی… نکن، من از ارتفاع می ترسم…برو عقـ… وای، داشتی می کشتی منو، بمیری که اینقد به من استرس ندی

– النگوهات نشکنه؟

– تو هم آره؟

– بالاخره تنم به تنه تو خورده

– پس چرا نپریدی؟ ترسیدی ترسو؟

– نه، وقتی خواستم بپرم دختر رویاهام رو دیدم که داشت اون پایین اشک می ریخت

– پس بدو تا نرفته بهش بگو

– بدو ام؟ نه!

– چرا؟

– چرا چی؟

– چرا نمی ری دنبالش؟

– آخه نمی تونم

– مگه چلاقی؟ الان می ره ها… بعد باید یه عمر بسوزی و بسازی

– آخه …

– آخه بی آخه، بدو

– چی بگم بهش؟

– خوب بگو دوستش داری

– چرا؟

– چرا چی؟

– هیچی …

نمایش بیشتر

کیارش هوشمند

وکیل پایه یک دادگستری و استاد دانشگاه، دانش آموخته دانشگاه تهران

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن