دل نوشته

خط خطی های ذهن پریشان من 14

مادربزرگ

مادر بزرگ،

رویاهایم را گم کرده ام

آرزوهایم را نیز،

کاش هرگز کفش بر پا نمی کردم

کاش هرگز نمی پرسیدم

کاش هرگز نمی دیدم

کاش…

مادر بزرگ،

دلم را گم کرده ام

آن یکی می گفت، جای دل سنگی باید

آن فلانی می گفت سنگ ، بهتر

و من مات و مبهوت معمای دل و سنگ

مادربزرگ،

آسمان دیگر آبی نیست

دلها چون گذشته ذلال نیست

مادربزرگ،

مرگ  تنها چیزی است که بی منت بدست می آوریم

و همه سهم ما دو پای ناتوان برای سگ دو زدن و نرسیدن

دو دست برای از هم جدا بودن و به کمک هم نیامدن

دو چشم برای ندیدن

دو گوش برای نشنیدن

و قلبی برای نفرت است!

مادر بزرگ،

 این روزها هیچ چیز مثل قدیم نیست

حتی دیگر هیچ چیز کار گذشته خود را نمی کند.

و دلها تنها به یک کار می آیند:

شکستن!

نمایش بیشتر

کیارش هوشمند

وکیل پایه یک دادگستری و استاد دانشگاه، دانش آموخته دانشگاه تهران

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن