دل نوشته

نامه بی جواب 22

سلام جانک،

کاش هرگز ندیده بودمت، کاش. کاش هرگز دلم را در گرو مهرت نگذاشته بودم، بزرگترین اشتباه زمانی اتفاق افتاد که دانستی می پرستمت. نمی دانم کجای کارم اشتباه بود یا کدام اشتباه را مرتکب شدم، تنها می دانم انسانی شدم گوشه گیر تا در هر زمان که تو می خواهی کنارت باشم، آه که در دسترس بودنم طناب داری شد برایم، که گلویم را می فشارد و استخوانهایم را دانه دانه می شکند. تو دوست نداری من گله ای کنم، باشد، قبول. تو دوست داری با دیگران باشی، این هم قبول، تو دوست داری به تمام افراد دورت برسی، و فرق ما این است من در ذهنم، در روحم همه چیز را اولویت بندی می کنم. برای تو از همه کس و همه چیز می گذرم، برای تو دل همه را می شکنم، برای تو تلفن را روی همه قطع می کنم، برای تو با دنیا می جنگم اما تو، برای دیگران دل من را می شکنی، برای دیگران تلفن را روی من قطع می کنی، برای دنیا با من می جنگی، که چه جنگی است زمانیکه دشمنت محبوب ترین کس تو باشد.

آری عزیزترینم، آری غزلک زندگی من، این منم، دلشکسته، خسته و تنها.دیگر نمی دانم چه چیز این دنیا پایدار است و چه چیزش نا پایدار. کدام سلام راست است و کدام دروغ و بسیاری نمی دانم های دیگر اما خوب می دانم که هیچ کس تو را چنان که من دوستت می دارم، دوستت نخواهد داشت. به خاطر داشته باش که من زرخریدوار عاشقت بودم و هستم اما تو سر در سوداهای دیگری داری.

هر بار که می خواهم حرفم را بزنم باید با هم مشاجره می کنیم اما شما اگر هر چیزی را هزار بار توهین آمیز هم بگویی من دچار سوء تفاهم شده ام. اگر یک بار تماس بگیری و من جوابت ندهم دنیا روی سرم خراب می شود ولی من بارها پشت خط تلفن بی جواب مانده ام و محکوم به بدبینی شده ام! اگر لحظه ای پای تلفن با کسی صحبت کنم معنایش بی اهمیتی به توست، اما اگر در هر تماس بارها با دیگران صحبت کنی من باید درک کنم که باید صحبت می کردی و من توّهم “بی اهمیت بودن” دارم. من قبول دارم تمام آنچه را که تو به من نسبت دادی، اما عزیز دلم، همیشه گفته اند و می دانیم که جای زخم جسم خوب می شود اما زخمی که به روح و غرور می خورد خوب شدنی نخواهد بود.

دیگر خسته ام، از خودم، از تو، از همه آدمها، می خواهم گم شوم در گستره آبی آسمان چون آن عقاب، می خواهم چون ریگی به دامان بیابان ها گم شوم، می خواهم تا دیگر بار و دیگر بار قصه کوزه شدنم تکرار شود آخر ما انسانها هم قابل بازیافت هستیم، به جان شب سوگند!

برایت آرزویی خوشحالی و خوشبختی دارم، آرام باش و راحت! منِ خسته را به حال خودم بگذار و بگذر! فقط همین

نمایش بیشتر

کیارش هوشمند

وکیل پایه یک دادگستری و استاد دانشگاه، دانش آموخته دانشگاه تهران

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن